قسمت نهم
دربی پایتخت
27فروردین1395
ایستگاه 82
بازم مثل همیشه...
حالا همه با هم
مهدی تاج سوراخ کن
بازم تاجو سوراخ کن
ای بابا
زیادی جو گیر شدم
رویارویی پرسپولیس با تیم آخر پایتخت هم انقد جوگیری داره عایا0_0...(با اشاره به مکان دو تیم در جدول)
چقد حرف اضافی زدم
بریم سراغ شعر با قهرماناش
مهدی طارمی مسلمان باهاش
رامین رضاییان که جا نیوفته
البته که حالا گرفته خُفته
مقدمه طولانی بود
اینم شعر:
رسید قطار بازیا به ایستگاش
مثل همیشه اشک آبی و بچه هاش
چهار تا گل نثار آبی کردیم
وای که عجب کار باحالی کردیم
دو تا زدش داش مهدی طارمی
یکی با سر یک گل با پا جانمی
نوبت رسید به رامین پا طلا
از خاطرم نمیره این گلزنا
آقای تکنیک توی پرسپولیسه
اسمش محسن کابوس تیم کیسه
نُه تا بازی شده که توی دربی
پشت سر هم نبرده تیم آبی
از سه تای ایمون زاید گرفته
خدا قوی تر از ما ها نساخته
تارسیدیم به تیم علی منصور
تا بکنیم چشم آبی ها رو کور
چهار تا بازی بدون برده حالا
هفته ی ششم رو بکن تماشا
شهریور امسال میشی دوباره
خوردی تو شیش تا گل یه باره
کاشکی چنین روزی تو تهران باشم
بعد بازی سریع تر از جا پاشم
برم توی خیابوناش بچرخم
به روی هر چی آبیه بخندم
...
چه خوش گفت خسته دل در قدیم
که ما شاه ایران شما ها ندیم
میازار و کیسه که شش تا بِخورد
چهار هفته رد شد به دنبال برد
فسته سی(خسته دل+فردوسی0_0😎😂)
قسمت بعد:15 شعبان امسال
احتمالا آخرین قسمت باشه
قسمت بعدش هنوز اجرا نشده :دی
باید سعی کنم یه موضوع پیدا کنم بی شعر نمونم
دارم تو آیه های قرآن یه جستی میزنم بلکه بشه
البته خب خیلی سخته قرآن رو به شعر تبدیل کرد
چقد حرف زدم امروز
وای
از دست خودم کلافه شدم
اکثر شعر های من بین ساعت 22 الی 24 سروده میشوند0_0
اصلا تو این چند وقته همه ی شعرام توی این برهه زمانیه
و خبر بد این که امروز 1 شهریوره
اهل دلاش میدونن چی میگم
ما هم که به لطف طرح جناب و وزیر جناب اجبار رشته شدیم
ایها ناس من میخوام برم ریاضی بخونم چرا دارن با احساسات اصیل یه جوون بازی میکنن(و البته هزاران جوون دیگه مث من)
فعلا علی حساب تجربی میخونم بببینم چی میشه
اگه در آینده بی کار موندم یا شدم پشت کنکوری بدونید جناب و وزیر جناب مقصرن
من که حلالشون نمی کنم دیدار به قیامت...
و اما چقدر حرفیدم
تمام درد دل هایی که قراره بعدا شعرش کنمو لو دادم
البته این آخریه چیز جدیدی نیس
اصولا از دست هر چی عصبانی باشم یاد اجبار رشته میوفتم و دری وری برایش می سرایم
من از ادبیات متنفرم
نمیدونم چرا دارم شعر میگم
من به خودم میگم خسته دل
شما صدام کنید دیوونه بلا تکلیف
کدوم انسانی شعر میگه و کار ادبی میکنه بعد از ادبیات متنفره(البته هم فارسی هم عربی هم انگلیسی)بدون استثنا
پسرعمه پسر عمم(عجب نسبتی0_0)که طلبس میگفت در حوزه باید عرب خالص بشی
این شد که از رفتن به حوزه پشیمان شده میخواهم ریاضی بخوانم
به حق پنج تن ذلیل شن منو از خواستم دور میکنن
دیگه خیلی حرف بی خودی زدم
روز ها و ایام به کامتون
و من الله توفیق...
منو این پُزا0_0
به من نیومده
برم و ان یکان بخونم چش نشم
خدافظ... :)