سرگذشت من قسمت چهارم
سه شنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۵۳ ب.ظ
"قسمت چهارم"
خب خب از حالا به بعد شعرا رنگ و رو عوض می کنه
رسیدیم به اسیتگاه چهارم 20 آبان 1392؛
ماه محرم شده بود دوباره
لباس سیاه تو تن ها بیشماره
وقتی رسیدیم به بیست آبان
آشنا شدم من با یه ماه تابان
سخت مشغول صحبتو بازی بودم
سخت مشغول آینده سازی بودم
اصلا یادم نبود محرم شده
وقت غمو اندوه و ماتم شده
اونروزو من یادم نمیره هیچوقت
که مشغول بازی شده بودیم سخت
داشتم بهت حس عجیب غریبی
تو دردی عشقم یا که تو طبیبی
فردای اونروز هر چی نگا میکردم
با چشم دل تو رو صدا میکردم
اما ندیدم از تو نشونو راهی
میکردی واسه دل من خدایی
خسته دل بودن من تازه نیست
از اون به بعد دردسرا میشه لیست
(قسمت بعدی:هنوز نمیدونم!)
- ۹۵/۰۵/۱۹
چقدررررر شما شاعری دوست خوبم .
چرا ادامشو نمیدونی؟