۲۷
بهمن
در شب تاریک ظلمت در پس پستوی دل
میروی دنبال زیبایی و چشمت سوی دل
چون که چشمانم به جای خالی یار افتاد
چشم معشوقم به روی قلب من تار افتاد
صد حیف حقیقت بود که اینجا نیستی
ای عزیز این دلم تو در حقیقت کیستی
تا که از باده چشمان تو مست میشوم
گر نباشم پیش تو سوی بیابان میروم
در فراق روی تو پای من گشته سست
آری درمان منی و درد من هم از توست
کی شود دیدار تو سهم دل صد چاک من
در جنون من نبودی پس بیا بر خاک من
بر مزارم رهگذر باش و کم و بیش بیا
نه از آن فاصله حتی تو کمی پیش بیا
من دگر آن من سابق نتوانم بشوم
تا کی آخر به سراغ رخ تو من بدوم
کار این دل در نبود تو به بنبست خورد
درد عشق تو کنون ذهن مرا مست برد
مدت هجران تو از من چه فراوان شده
این درد به همراه خدا،سهل و آسان شده