دفتر خاطرات

خاطرات من در قالب شعر،نوشته و داستان

دفتر خاطرات

خاطرات من در قالب شعر،نوشته و داستان

سلام

به محل درد دل های خسته دل خوش اومدید

اینجا مکانی برا نشر اشعار و نوشته های منه

ممنون که اینجا رو برای بازدید انتخاب کردید


اینستاگرام بنده:amini_originalpage

آخرین مطالب

قسمت هفتم دنیای وارونه

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۳۵ ب.ظ
قسمت هفتم

دو روز بعد از خواستگاری

(صحنه اول؛ملیکا)

سروان:خبری از اون پسره نشد؟
ملیکا:کدوم پسره؟
-همون یارو مشکوکه که گفتی اومد خواستگاریت
(ملیکا دل به پول و پله ارسلان بسته بود)
-نه چطور مگه؟
-آدرس دستگیریشون مال همونجاس که اونروز رفتیم
(ملیکا کمی میترسد؛دودل میشود اما هوس پول کار خودش را کرده است)
-نه اونم دیگه پیداش نشده حتما احتمال سوم شما درست بوده


(صحنه دوم؛مکالمه تلفنی ارسلان و ملیکا)

ملیکا:الو سلام
ارسلان:سلام به روی ماه ملیکا...
-لوس نکن خودتو هنوز نه به داره نه به بار
-پس چرا زنگ زدی؟
-خواستم بگم خیلی دیوونه ای...
-برا چی؟
-که پستچی هستی ها؟کدوم پستچی این همه پول داره؟
-م....م....ملیکا
-انقد مِن مِن نکن هنوز به کسی چیزی نگفتم
-ممنون
-حالا پررو نشو وگرنه میگم
-ملیکا هر کسی یه شغلی داره منم خوب...شغلم دوست داشتن توئه
-اونوقت پول از کجا در بیاد؟(با خنده)
-اونم با کمکت میاد
-بسه بسه زیادی پررو نشو
-باشه بابا باشه(با خنده)
-بابا و مامانم ازت خوششون اومده ساعت 5 بیا محضر

(صحنه سوم؛ارسلان)

ارسلان در را باز کرده وارد خانه میشود

-پوریا پوریا...پوریا کجایی تو؟
-چه خبره تو آشپزخونه
-پسر شانسمون زده 
-چی شده باز؟
-ببین اون خونه که گفتی؟
-اون که ضد سرقته
-نه برای یه پلیس
-نفهمیدم؟
-سیستم امنیتی اون توسط پلیس تنظیم میشه و ملیکا هم راهشو بلده؛فقط...
-آخه ارسلان دیوونه ی من بگو فقط میخوام خودم تحویل پلیس بدم
-ملیکا میدونه که من دزدم
-ها چی شد یه بار دیگه بگو
-مخشو زدم چیزی نمیگه
-اون مختو زده در نری
-چقد بد بینی
-خدایا منو بکش از دست این راحت کن
-شناسنامم کو؟
-چی کارش داری؟
-دارم میرم با ملیکا عقد کنم
-بگو جون تو؟
-جون ارسلان

(صحنه چهارم مکالمه تلفنی ملیکا و ارسلان؛ساعتی بعد از عقد) 


ملیکا:سلام
ارسلان:سلام چیزی شده؟
-نه فقط...
-فقط چی؟
-تو بازجویی اونا ازت اسم بردن
ببین ارسلان اگه گرفتنت اسمی ازم نمیاری وگرنه خودم خفت میکنم(با گریه ولی جدی)
-نه فقط الان کجان
-یه گشت فرستادن شما رو پیدا کنن
-وای بدبخت شدیم

ارسلان:بچه ها جمع کنید بریم دیره
بهار:چی شده؟
ارسلان:اونا لو دادنمون
رها:نه...
ارسلان:آره معطل نکنید باید...
پوریا با داد:پشت سرتو ببپا...
  • محمد حسین امینی

دنیای وارونه

نظرات  (۳)

  • Fatemeh Omidian Nasab
  • چقد یهویی چیشد؟؟؟ @_@
     وایییییی خیلی کم بوووووووود
    مارا در سردرگمی قرار ندهید و پست بعد را زودتر و طولانی تر بگذارید &_&
    با تشکر خیلی ^_^
    پاسخ:
    اشتباه کپی پیس شده!


    الان درست میکنم
  • Fatemeh Omidian Nasab
  • واااااااااااو
    خب بازم خیلی باحال بود عصن ^_^
    مرسییییییییییییییی
    پاسخ:
    Mr30
  • محمد آذرکار
  • 💐
    پاسخ:
    ;)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی